هورادهوراد، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره

هدیه آسمونی الی و علیرضا

در این دو سالی که گذشت....

1392/3/11 19:17
نویسنده : الهام
1,196 بازدید
اشتراک گذاری

امروز 20 شهریور 91  است خیلی احساس نیاز میکنم احساساتم رو روی کاعذ بیارم تا به فراموشی سپرده نشن:

مادر یعنی موجودی صبور و مقاوم

مادر یعنی کسی که بیدار خوابی و کم خوابی رو به جون می خره از پا در نمی یاد و خم به ابروش نمیاره

مادر یعنی کسی که وقتی تو دیر  می خوابی و 6 صبح بیدار میشی بازم خوشحاله که یه روز دیگه در کنارته

همین که بیدار میشی با حالت زیرکانه بهم میخندی و سلام میکنی تا اوضاع رو مساعد کنی تا بهت نگم بخواب که بتونی راضیم کنی  از اتاق ببرمت بیرون و برات اول صبح سی دی کبا (بی بی انیشتن) بذارم و اینقدر برات ترک رو ها عوض کنم تا اونیکه خوشت میاد رو انتخاب کنی

مادر یعنی کسی که هر روز صبح تا بعد از ظهر رو سر کار می گذرونه و هر روز عصر تو رو می بره پارک به درخواست تو هزار بار باهات سرسره تونلی سوار میشه با خنده های تو میخنده و اگه نخندی دلش میگیره وسایل بچه ها رو میخوای راضیشن میکنه بتونه یه کوچولو ازشون بگیره. وقتی از شدت خستگی و بدو بدوی زیاد پسر بدی میشی و جلوی سرسره میشینی و نمی ذاری بچه ها که توصف ایستادن پایین برن راضیشون کنه که صبر کنن تا تو از سر راهشون بلند شی تصمیم بگیری و بگی اول کدومشون سر بخوره .مادر یعنی کسیکه پا به پات بازی می کنه. اولین نفریم که میریم تو پارک و آخرین نفریم که میایم بیرون. تموم راه رو موقع برگشتن بغلت میکنه میارت خونه تازه پروژه خوابوندنت رو شروع می کنه و بعد از اینکه موفق میشه میره سراغ آشپزخونه و کارهای فردا ونهار و....

مادر یعنی کسی که هر وقت فکر کرد داری میخوابی تا مطمئن نشده خوشحال نشه و قبول کنه که تو وروجک شیطون به آسونی نمی خوابی

مادر یعنی کسی که لحظه ای نمی تونه تو حال و هوای خودش باشه چون هر لحظه در پاسخ "مامان" باید بگه "الان میام " "صبر کن" جانم " " و بیا " و ...

مادر یعنی کسی که وقتی تو آشپزخونه دستش به کاری بنده تو میای می کشیش تا ببریش باهات بازی کنه مجبور میشه هر چی دستش میرسه و جدیده بهت بده یا اگه چیزی پیدا نکرد بهت بگه لباسشویی رو روشن کن   چراغ فر رو روشن کن  چوب کبریت ها رو بردار بازی کن  قابلمه رو در بیار بچین و خلاصه یه جوری سرگرمت کنه

مادر یعنی کسی که در روز چند بار پارچه برات پهن میکنه تا چیزی بخوری و روی زمین نریزی اما لباسهات رو کثیف می کنی بلند میشی و از روی کنجکاوی دستهات رو به جایی می زنی ببینی چه شکی میشه اون روز سوپ ها رو ریختی روی روفرشی و گفتی مامان "دایره " مامان میاد با صبر و حوصله جمع میکنه و تمیزت می کنه

این رو بدون که مادر یعنی کسی که عاشقه و عشق به همه سختی ها رو آسون میکنه 

تا 10 رو بلدی بشماری

رنگها رو خوب میشناسی و درست تلفظ می کنی بغیر از صورتی که می گی "صوبی"

اسم دوستات رو با خودت تکرار می کنی " ارشیا" (یه پسر خیلی خیی شیطون که عین خودته و تو از همه بیشتر از اون خوشت اومده و باهاش جوری )  نازل "نازگل "   "المیرا"  "هستی "

پازل های دسته دار و ماهی های جورچین رو خیلی سریع درست میکنی

یه موضوع خنده دار " دیروز که میخواستم بریم پارک چون خیلی خسته بودم گفتم بیا امروز با تاکسی بریم سرکوچه منتظر تاکسی بودیم و یه کم خیابون شلوغ بود معطل شدیم تا اینکه یه تاکسی اومدنگه داره اما پشیمون شد تو که فکر کرده بودی الان نگه میداره و سوارمیشم تا رفت گفتی "ای بابا" من که همون جا مرده بودم از خنده .

 اشکال دایره  مثلث  مربع  بیضی مستطیل رو می شناسی و درست تلفظ می کنی فقط مستطیل رو بجای فتحه "ت"  با کسره می گی

یه بار که کار بدی کردی و  باهات حرف نمی زنم چند دقیقه ای که گذشت امدی گفتی مامان آشتی  خیلی با مزه بود  که معنی آشتی رو می دونی .

دو هفته ای میشه بعضی روزها  یه دوساعتی میریم مهد کودک آبی تا ایشاا.. عادت کنی و بمونی

خدایا شکرت میکنم .

به گلابی میگی "گبیا"

٧ مهر ٩١  کلمات دوتایی را گفتی و اول از همه "آقای شیشه "رو صدا کردی .

١١ مهر ٩١ شعر چشم چشم دو ابرو رو با کمک من خوندی .

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)