هورادهوراد، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره

هدیه آسمونی الی و علیرضا

خاطرات 5/1 سالگی

1392/3/11 19:13
نویسنده : الهام
2,216 بازدید
اشتراک گذاری

امروز ميخوام تو وبلاگت از شيرين كاريهات بنويسم:

  گل پسر من هر روز بامزه تر ميشه 5/1 سالگيش تموم شده و وارد 19 ماهگي شده.  هنوز هم مثل هميشه خيلي سحر خيزه. صبح بين ساعت 6 تا 7 بيدار ميشه  بلافاصله كارش رو مي كنه و مامان بايد ببرش براي شستشو. بعد از حمام بيرون آوردنت خيلي سخته البته اولها سخت تر بود و حالا  با ترفند هاي من راحتتر بيرون مياي  بلافاصله كامپيوتر رو روشن مي كني و صبح زيبات رو با ترانه هاي خاله ستاره اونهم ترانه "پارك" شروع مي كني يه كم نگاه ميكني و نمي كني خلاصه خاموشش مي كني و مياي سراغ من كه بيام ببينم و  بهت بگم دوباره روشنش كن . تلويزيون هم از همون اول صبح حتما بايد روشن باشه يا آهنگهاي خاص خودت كه از همه بيشتر آهنگ "اي جان" كاميار رو دوست داري و يا كارتونهاي ميكي موس كه ديگه اينقدر نگاه كردي حفظ شدي و يه موقع هايي خودت مي گي رد كنم و آهنگ هاي شاد بذارم هر چه شادتر باشه بيشتر دوست داري.آه آه  كه ميگي يعني آهنگ باهيجان توپ دلت ميخواد و البته رقص و پايكوبي

يه خونه پر از بادكنك برات درست كرديم  كه يه كم سرگرمت مي كنه . بادكنك ها مياري بيرون خونه رو اين طرف و اون طرف مي بري و به زور مي خواي ببريش تو اتاقت كه از در اتاق ني ره تو  ولي همچنان مصمم هلش ميدي تا اينكه كلا پايه هاش از هم جدا ميشه و بالاخره موفق ميشي

هر روز به كيف من سرك ميكش و  هرچي كه توش هست بيرون ميريزي اول از هم سريع عينك و كارت ها و كيف آرايشم رو برمي دارم فقط شانس بيارم بتونم حواست رو پرت كنم   و اونا رو قائم كنم.

با هم ديگه  با حلقه هات( " ح" با فتحه  به زبون هوراد يعني حلقه ها)  بازي مي كنيم اونا رو خيلي قشنگ به ترتيب بزرگ به كوچك ميچيني و بعضي رنگها رو ميشناسي. بازي ماهيگري و اشكال هندسي رو هم دوست داري. كتاب ميوه ها رو مياري برات بخونم و وقتي به عكس موز ميرسه حتما بايد بري از يخچال موز بياري و البته بعضي وقتا ميخوري و مثل هميشه با خوردنت من رو خوشحال مي كني . صداي حيوونا رو باهات  كار مي كنم  ولي  كلا زياد فرصت نمي كنم باهات كار كنم چون نصف روز سر كارم و نصف ديگه هم مشغول كار خونه و كارهاي فردا و بيرون بردنت كه تو  خونه حوصلت سر نره

كلي هر روز قائم موشك بازي مي كنيم و دنبال سرت ميكنم از خنده غش مي كني و خيلي خيلي خوشحال ميشي

همش يه خواسته اي داري و مدام بايد در خدمتت بود ميخواي رو ميز بشيني و ظرف و ظروف شكستني رو دست بزني  يا از تو فريزر بسته يخ زده گوشت رو دستت بگيري گاز بزني   اف اف رو بكشي ببري اون طرف خونه   مسواك من رو بزني به دندونات (مسواك خودت رو قبول نمي كني ) لوازم آرايشم رو  تو دهنت بكني  روي ميز كامپيوتر بشيني  لباس شويي رو خاموش روشن كني  كفشهاي بابا رو بياري وسط خونه پات كني  چيزي نيست كه بهش دست نزده باشي و وقتي موقع خوابت ميشه مخصوصا خواب بعد از ظهرت يه سري كارهاي خطرناك رو بيشتر انجام ميدي و از مبل بالا ميري  روي شيشه بوفه ميكوبي  بهانه گيري مي كني تا بالاخره تسليم بشي و بخوابي

خيلي از روزها اينقدر بيموقع مي خوابي و بيدار ميشي كه تموم برنامه هامون بهم ميريزه  . چند روز پيش ميخواستم ببرمت "پلي هوس " براي بازي اما اينقدر كم خوابيندي و زود بيدار شدي  كه خوابت تموم نشد و ترسيدم اونجا اذيت كني  گذاشتم يه روز كه 3 ساعت  خوابيدي ببرمت.

خونه تكوني عيدمون رو با كلي ترس و لرز از اينكه تو دست و پا باشي و اجازه ندي شروع كرديم خوشبختانه نظافتچي كه اومد چند ساعتي خواب بودي بعد كه بيدار شدي كم كم روت باز شد و داشتي شيطوني مي كردي كه سعي كرديم كارهاي اولويت دار رو فقط انجام بديم . تا حالا هوا سرد بود  و نمي شد رو  تراس بري البته ناگفته نماند كه كثيف هم بود ولي روز خونه تكوني آفتاب خوبي شده بود و تراس هم حسابي تميز شد كلي ذوق كرده بودي كه بالاخره اين در باز شده و مي توني ببيني اونجا چه خبره و به اين كنجكاويت هم پايان بدي .عكسش رو هم ميذارم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)