هورادهوراد، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره

هدیه آسمونی الی و علیرضا

از مهد رفتن و نرفتنت بگم :

مطلب این سمت رو چون قبلا نوشته بودم و نتونستم به خاطر مشکلات اینترنت بذارم الان می نویسم . روزهای اول ما خیلی خوشحال بودیم که دوست داشتی و وایستادی اما بعد از چند روز اصلا از بغل من پایین نیومدی وحتی یه لحظه تو کلاس نرفتی هر روز میبردیمت پایین تو حیاط کنار خودمون یه کم بازی می کردی ولی همش حواست به من و علیرضا بود که تنهات نذاریم. گفتیم شاید عادت کنی ولی روزهای بعد هم همین طور بود  و دیگه نبردیمت . حتی یه روز یه ساعت تموم بعد از اینکه دادمت بغل مربی و رفتم گریه کرده بودی ما هم گفتیم ایجوری اذیت میشی و تو روحیه ات اثر میذاره. علیرضا خیلی خیلی نسبت به تو با ملاحظه رفتار می کنه از من هم بیشتر . میگه شخصیت بچه ها تا سه سالگی شکل م ...
11 خرداد 1392

چند تا عکس - 20 و 21 ماهگی

قیافشو ببین کلاه علیرضا رو گذاشته جنگلهای نور   تو  آلاچیق نزدیک پارک سر کوچه  ازش این عکس رو گرفتم   همیشه باید آبنبات بخره همیشه دوست داره پای کامپیوتر بشینه و خرابکاری کنه این عروسک هوراد اسمش "نونوشه " که همیشه با خودش سوار ماشینش میکنه داري كم كم برزگ ميش :21 ماهگي روزها به تندي ميگذره و هر روز بزرگ و بزرگتر ميشي البته جسما زياد محسوس نيست اما فهم و دركت كاملا معلومه .يه سري حرفها رو تازه مي فهمي مثلا ميگم اين كار رو بكن تا من براي اون كاري كه دوست داري انجام بدم خيلي خوبه اين قيد و شرط گذاشتن ها براي خوردن و به حرف گوش دادنهات. به عليرضا ميگفتم ميدوني تو ...
11 خرداد 1392

پسرم عاشقتم

خدایا شکرت برای همه چیز و برای نعمت هات برای نفسم برای پسرم برای عشقم من خوشبخت ترین مادر دنیام از راه رفتنش لذت می برم از حرف زدنش از خندیدنش از کنار ما بودنش  از چشمهای معصوم و مظلومش از نگاههای مهربونش خدایا پشت و پناهش باش و به من و علیرضا کمک کن این ثمره عشقمون رو اون طور که خیر و مصلحت توست بزرگ کنیم  امروز چند تا عکس از کیدز کلاب برات میذارم که خیلی بهت خوش گذشت .... 22 ماهگی اینم از آب بازی رو تراس ...
11 خرداد 1392

خاطرات 23 ماهگی - تیر ماه 91

23 ماه از بهار عمرت می گذره  .عشق من  امشب میخوام از کارای بامزه و شیرنت بنویسم : بعد از ظهر های  طولانی تابستون رو با هم می گذرونیم و هر روز با هم بیرون میریم .  عصر که میشه همه لباسای کمدت رو میاری وسط حال میریزی و میگی "دد  پا  برزگ" (بریم پارک بزرگ).  از بین لباسات حتما باید  اونی که خودت انتخاب می کنی رو بپوشی  . بعد  میگی "موتو" یعنی با موتور بریم  . موتور شارژیت رو خیلی دوست داری دسته اون رو میگیری و کشون کشون میبری طرف در که سوار شی و بریم . اما من باید حواست رو پرت کنیم تا راضی بشی و موتور نیاری چون دو سه بار که تو پارک آوردیش بچه ها میومدن طرفت  دوست داشتن سوار شن ...
11 خرداد 1392

سرزمین عجایب - 15 ماهگی

کوشولوی مامان تازگیها خیلی شیطون تر شدی اینقدر کارهای عجیب میکنی که نمی دونم کدوم رو بگم.عاشق کامپیوتری . همین که از  خواب بیدار میشی بلافاصله کامپیوتر رو روشن می کنی یه سری آهنگ مخصوص داری که آهنگ های ملودی و عاشقتم  رو خیلی دوست داری ( بابا برات یه فلدر پر از آهنگ های مخصوصت رو درست کرده ) با انگشتت آهنگ میزنی و آهنگ ها رو خودت قطع می کنی و بعد من یا بابا رو صدا می کنی تا دوباره درستش کنیم (این کار رو هزار بار تکرار می کنی هههه) راستی وقتی پوشکت نمیکنم  میگی "دیش"   البته بعضی وقتا بعد از اینکه کارتو میکنی خبر میدی     ...
11 خرداد 1392

آموخته هایی از کتاب کلید های رفتار با کودک یک ساله

تا چند وقت پیش وقتی کنار هوراد تو اتاق میشستم با خودش بازی می کرد بدون اینکه به حضور من توجه داشته باشه بمحض ترک کردن اتاق اون هم بازی رو ترک می کرد دنبال من بیرون میومد الان متوجه شدم که علتش این بود که هنوز احساس استقلال نمی کرده و همواره به وجود من درکنار خودش نیاز داشته. اما جدیدا با خودش تنها تو اتاق بازی می کنه و نیاز به استقلال و اتکا به نفس را با سعی و تلاش در انجام مستقلانه بعضی کارها ابراز می کنه. ١- به دنبال استقلال کنار زدن والدین و بروز رفتار منفی و سرکشی و تمرد کودک نوپا از خصلتهای ثابت و ذاتی کودک نیست بلکه واکنشی است برای آگاه کردن والدین و...
11 خرداد 1392

عشق زندگیمون تولدت مبارک

بابا علیرضا به خاطر زحماتی که برای من می کشی دستاتو می بوسم و ممنونتم . تولدت مبارک  از طرف هوراد  ٢٥/٨/٩٠   دستانم تشنه دستانت شانه هایم تکیه گاه خستگیهایت به پاکی چشمانت قسم تا ابد با تو خواهم ماند بی آنکه دغدغه فردا را داشته باشم  چون مطمئنم فردا بیش از امروز دوستت خواهم داشت عزیزم سالروز تولدت مبارک  از طرف الهام ...
11 خرداد 1392

همین طوری نوشتم..

دلم یه دفعه خواست برات یه چیزهایی رو بنویسم: هوراد گلم این وبلاگ دفتری است برای ثبت خاطراتت :   مهمه  نوشته بشه  کی راه افتادی  ولی مهمتر اینه که بدونی کجا می خوای بری....  مهمه نوشته بشه   کی حرف زدی ولی مهمتر اینه که بدونی چه چیزایی رو بگی و چه چیزایی رو نگی مهمه  نوشته  بشه  کی مرواریدهای خوشگلت دراومدن  ولی مهمتر اینه طوری زندگی کنی که وقتی یکی یکی افتادن کوله بارت پر باشه از کارای خوب ... روزها بسرعت می گذره و تو هر روز بزرگتر میشی . ادامه ا ش رو فقط برای تو  تو قسمت مخصوص به خودت می نویسم ...   ...
11 خرداد 1392